vasael.ir

کد خبر: ۱۲۷۵۸
تاریخ انتشار: ۰۲ اسفند ۱۳۹۷ - ۱۳:۰۶ - 21 February 2019
آیت الله کعبی / ۱۱۷

فقه جهاد | اضطراب روايت اسياف خمسه در مورد جهاد ابتدائی

وسائل ـ آیت الله کعبی در تحلیل روايات اسياف، گفت: از مجموع روايت بر می‌آيد که لسان روايت، لسان سوال و جواب از امام نيست. بلکه لسان درس و تقرير و تدوين و استدلال است. روايت را اگر دوباره بخوانيم، خواهيم ديد امام صادق(ع) از امام باقر(ع) نقل می‎کند و می‌فرمايد «كَانَ السَّائِلُ مِنْ مُحِبِّينَا» سوال درباره جنگ‌های اميرالمومنين(ع) است. سپس داستان مفصلی را ذکر می‌کند و ميان حديث از عمار نکته‌ای نقل می‌کند که ارتباطی به بحث ندارد. معلوم نيست امام باقر(ع) نقل فرموده يا امام صادق(ع) يا خود عمار يا خود حفص بن غياث.

به گزارش خبرنگار وسائل، آیت الله عباس کعبی استاد درس خارج حوزه علمیه قمفقه جهاد | اضطراب روايت اسياف خمسه در مورد جهاد ابتدائی  30 مهر ماه سال 1397 در صد و شانزدهمین جلسه درس خارج فقه جهاد که در موسسه آموزشی و پژوهشی امام خمینی(ره) برگزار شد در مورد اضطراب روايت اسياف خمسه در مورد جهاد ابتدائی گفت: ضمن اينکه سليمان را توثيق مي کنيم، نگاه به روايات مهمه مي کنيم که به سادگي نمي توانيم از سليمان قبول کنيم؛ و روايت اسياف، از روايات مهمه است.

وی افزود: این روایت نسبت به دماء و اعراض و نسبت به اسلام و کفر و ساير احکام، مطالبي دارد. ضمن اينکه سليمان بن داود منقري را توثيق مي کنيم و اين مطلب را تمام مي دانيم و تضعيف علامه مجلسي(ره) را هم مبتني بر اجتهاد شخصي مي دانيم و حرف آقاي خوئي(ره) را مي پذيريم، اما در روايتي که سليمان بن داود منقري نقل مي کند، اگر جزو مهمات باشد، به متن روايت نگاه مي کنيم.

استاد درس خارج حوزه علمیه قم ادامه داد: اگر اضطراب داشته باشد، از خلال آن مي توان به دست آورد که ممکن است در روايت جعل و وضعي اتفاق افتاده باشد يا حتي عمدي يا سهوي در کار بوده باشد. مثلا شخص آمده از امام چيزي بنويسد، تقرير کرده است و در آن توضيحاتي آورده که به نام روايت جا انداخته است. که معلوم نيست، اين سخناني که در روايت آمده است، سخنان سليمان بن داود منقري است يا امام(ع). و اين مطلب، زياد اتفاق مي افتد.

عضو مجلس خبرگان رهبری بیان داشت: در روايت اسياف، اگر ما دقت کنيم، از مجموع روايت بر مي آيد که لسان روايت، لسان سوال و جواب از امام نيست. لسان، لسان درس و تقرير و تدوين و استدلال است.

آیت الله کعبی تصریح کرد: روايت را اگر دوباره بخوانيم، خواهيم ديد امام صادق(ع) از امام باقر(ع) نقل مي کند و مي فرمايد «كَانَ السَّائِلُ مِنْ مُحِبِّينَا» سوال درباره جنگ هاي امير المومنين(ع) است. سپس داستان مفصلي را ذکر مي کند و ميان حديث از عمار نکته اي نقل مي کند که ارتباطي به بحث ندارد. معلوم نيست امام باقر(ع) نقل فرموده يا امام صادق(ع) يا خود عمار يا خود حفص بن غياث.

عضو جامعه مدرسین حوزه علمیه قم افزود: بنابراين ضمن اينکه سليمان بن داود منقري را به توثيق نجاشي قبول مي کنيم و ثقه مي دانيم، اين سخن علامه «يوضع كثيرا على المهمات» ما را به تامل وا مي دارد و به سبک روايت نگاه مي کنيم که آيا سبک تاليف است يا خير؟ از ساير قرائن مي فهميم که اين روايت مربوط به ائمه(ع) است يا خير؟

وی خاطرنشان کرد: روايت اسياف نيز چون مربوط به دماء و اعراض و اموال و حيثيات مختلف است، به نظر اجتهاد و برداشت شخص راوي است. بوي تقيه از آن به مشام مي رسد. چون در روايت به سبک اهل سنت صحبت مي کند و خواهيم گفت که حفص بن غياث، قاضي هارون الرشيد بوده و مقرب دستگاه حکومت بوده است. اين قرينه نيز تقويت مي کند که روايت بر اساس سبک و سياق آنها بيان شده است.

استاد درس خارج حوزه علمیه قم تصریح کرد: يا حفص بن غياث،‌ شيعه اي بوده که بسيار تقيه مي کرده يا به راستي سني بوده و مي خواسته ايدئولوژي بني عباس را بين شيعيان جا بيندازد. چون شيعه قائل بود که جهاد زير پرچم ائمه جور جائز نيست؛ بنابراین ممکن است رواياتي را توسط کساني که حکومتي بودند، جعل کردند تا به شيعيان بگويند اگر به جبهه رفتيد ايرادي ندارد.

 

خلاصه درس جلسه گذشته

آیت الله عباس کعبی در جلسه گذشته اسیاف پنج‌گانه را در مورد جهاد ابتدائی بررسی کرد و گفت: امام باقر(ع) مي فرمايد شمشير اول از آن سه شمشير، مربوط به مشرکان عرب است که تا ظهور حضرت حجت(ع) نيز ادامه دارد. خداوند نيز فرمود مشرکين را هر جا يافتيد بکشيد و... که حضرت رسول(ص) اسير و برده گرفت، بخشيد، و فديه نيز براي آزادي اسرا قبول کرد.

استاد درس خارج حوزه علمیه قم ادامه داد: شمشير مربوط به اهل ذمه است که در این زمینه دو آيه داشتيم «با آنان به نيکي سخن کنيد» و آيه جزيه؛ که آيه دوم آيه نخست را نسخ کرد و فرمود «با آنان بجنگيد تا اينکه يا کشته شوند، يا جزيه بدهند. 

آیت الله کعبی با اشاره به روایتی از امام صادق(ع) در این زمینه، گفت: این روايت بسيار مهمي است و احکام خاصي را ذکر کرده است بنابراين بحث سندي آن بايد صورت بگيرد. تا ببنيم مي توانيم احکام آن را بپذيريم يا خير؟

وی تصریح کرد: باید دید که آيا از اين روايت مي توان استفاده کرد که علت قتل، کفر محض است يا خير؟ وجه استفاده همان سه سيف شاهر است نسبت به مشرکين و اهل کتاب. اگر بتوان چنين احکامي را استفاده کرد، آنگاه مي توان گفت يکي از راه‌هاي دعوت به خدا، کشيدن شمشير است.

 

مشروح مطالب مطرح شده در این جلسه را در ادامه می‌خوانید:

 

بررسي روايات سيف 4

چند نکته درباره سند روايت «اسياف خمسه»

نکته اول: شخصيت و کتاب علي بن ابراهيم

بحث سندي در مورد سليمان منقري بود. که گفتيم مرحوم آقاي خوئي(ره) وي را توثيق مي کند؛ به چند دليل: يکي اعتماد محقق خوئي(ره) به تفسير قمي است.

اينکه هر آنچه در تفسير وي آمده و قمي(ره) آن را توثيق کرده، درست است و سليمان بن داود منقري از توثيقات علي بن ابراهيم(ره) صاحب تفسير قمي است و کتاب قمي نيز از توثيقات عامه است. اين فرمايش مرحوم آقاي خوئي(ره) از نظر کبروي و چه از نظر صغروي تمام نيست.

از نظري کبروي تمام نيست چون اگر ما خود علي بن ابراهيم را توثيق کنيم، و البته ثقه است و بحثي درباره او نيست، اما درباره کتاب تفسير قمي حرف داريم. اصل تفسير قمي، براي ما معلوم نيست.

آيا واقعا هر آنچه علي بن ابراهيم گفته، در کتاب تفسير قمي جمع شده است؟ بلکه تفسير قمي، ممکن است وضع و جعل و اضافه و تحريف و ... زياد باشد. وارد تحقيق اين کتاب نمي شويم، اما اين احتمال وجود دارد.

از نظر صغروي نيز تمام نيست، چون کتاب موجود تحت عنوان تفسير علي بن ابراهيم قمي، معلوم نيست واقعا کتاب ايشان باشد. تفاوت اين سخن با کبراي قضيه اين است که خود علي بن ابراهيم توثيق مي شود، اما کتابش مورد تشکيک است. صغراي قضيه درباره کتاب اوست.

سوقي وجود داشت به نام «سوق الوراقين» که از ورق گرفته شده است.  بازار چاپ و نشر بود. آن زمان کتاب هم به صورت چاپ سنگي نبود، بلکه استنساخ مي کردند. در ميان شيعه بعضي راويان معروفند؛ مانند بن ابي عمير، علي بن ابراهيم، و...  کسي که کتاب هاي اينان را داشت، با قيمت گزاف مي خريدند. مانند الان که در بازار نشر چنين داستاني وجود دارد. بحث مالي مطرح است.

مستنسخين، بدون غرض جعل، اصل روايات علي بن ابراهيم را ندارند، چيزي درست مي کردند به نام علي بن ابراهيم تا ديگران باور کنند. ابتدا و آخر کتاب را براي اينکه قابل توجه و مقبول باشد، مطلبي اضافه مي کردند. بحث «سوق وراقين» و نقش آن در جعل حديث بدانيد، به کتاب «معرفه الحديث» نوشته آقاي محمد باقر بهبودي مراجعه کنيد.

اجازه گرفتن براي کتابت و روايت، غير از مطلبي است که گفتيم. گاه بحث ما در مدرسه و نزد محققين است. اما اگر از دست اين محققين و اصحاب مدرسه و مکتب بنا به هر دليل، بعضي کتاب ها وارد بازار شود. شيعه دنبال بعضي احاديث مي گشت و احاديث ائمه(ع) مهم بود. ديگر دقت هاي مدرسه اي و علما را نداشتند.

کتاب دست به دست مي شد و به افراد مي رسيد. معامله بازاري، نگاهي به محتوا و تحقيقات علمي نداشت. گاه نيز شخصي از دنيا مي رفت، کتاب ها را مي دزديدند، مي سوزاندند، يا به ارث مي بردند. عده اي نسبت به کتب جست‌وجو مي کردند.

 

نکته دوم: خصوصيات حديث

هدف ما از طرح اين مطلب چيست؟ اين است که از کجا بفهميم اگر روايتي از اصحاب اجماع يا افراد معتبر به ما رسيد، از کجا بدانيم توثيقات عامه درست است؟ فني که درست کرده اند و مهم است اينکه: طريقه حديث را به دست آوريم. خصوصيات ديگر حديث را اخذ کنيم. ما روي عنه و ما روي منه را به دست آوريم.

يعني چيزي که مرحوم آيت الله العظمي بروجردي(ره) تحت عنوان طبقات حديث باب کرد. طبقات از همين بابت حائز اهميت است. بنابراين صرف موثق بودن راوي و حتي اينکه از اصحاب اجماع باشد، مشکل سند را براي ما حل نمي کند.

از طرفي ديگر، راه ديگر صحت حديث، نگاه کردن به متن حديث است. اگر متن روايت اضطراب داشته باشد، يا به گونه اي باشد که تاليف و تدوين بر مي آيد، و يک روايت نيست. گويي بحث کلامي و فقهي شده، و روايت جمع آوري شده است. ما مي فهميم که سياق، سياق روايت ائمه(ع) نيست. روايت شناسي در اينجا نيز کمک مي کند و مهم است.

 

نکته سوم: توثيق سليمان

بحث درباره سليمان، به بحث نجاشي مي رسد که نمي توانيم دخل و تصرف کنيم. نجاشي توثيق کرده است و توثيقات نجاشي نيز حدسي نيست؛ بخلاف تضعيف علامه. اگر در علم رجال، ميان توثيقات نجاشي و تضعيفات علامه تزاحم شود، توثيقات نجاشي مقدم است. چون اضبط است و راه علامه به سمت ابن غضائري(ره) نيز موجب ضعيف است.  

يعني نمي توانيم به تضعيف ابن غضائري توجه کنيم. بنابراين بر اساس فن علم رجال، و بنا به توثيق نجاشي، نسبت به سليمان بن داود منقري، مي گوييم ثقه است و در مورد توثيقش نمي توانيم حرفي بزنيم.

حرف مهمي که نجاشي ضمن توثيقش فرموده بود باقي مي ماند. آنجا که فرمود: «سليمان بن داود المنقري‌: أبو أيوب الشاذكوني بصري، ليس بالمتحقق بنا».[1] يعني سليمان، شيعه است. يا ممکن است فراتر از شيعه بودن يا نبودن باشد. يا خصوصيات روايتش را نمي دانيم، نه اينکه شيعه هست يا نيست. اگر اين عبارت در مورد خصوصيات روايتش باشد، اينکه علامه فرموده: «يوضع كثيرا على المهمات»[2]، بسيار مهم است.

 

نکته چهارم: اضطراب روايت اسياف خمسه

ضمن اينکه سليمان را توثيق مي کنيم، نگاه به روايات مهمه مي کنيم که به سادگي نمي توانيم از سليمان قبول کنيم؛ و روايت اسياف، از روايات مهمه است. نسبت به دماء و اعراض و نسبت به اسلام و کفر و ساير احکام، مطالبي دارد.

ضمن اينکه سليمان بن داود منقري را توثيق مي کنيم و اين مطلب را تمام مي دانيم و تضعيف علامه مجلسي(ره) را هم مبتني بر اجتهاد شخصي مي دانيم و حرف آقاي خوئي(ره) را مي پذيريم،

اما در روايتي که سليمان بن داود منقري نقل مي کند، اگر جزو مهمات باشد، به متن روايت نگاه مي کنيم. اگر اضطراب داشته باشد، از خلال آن مي توان به دست آورد که ممکن است در روايت جعل و وضعي اتفاق افتاده باشد يا حتي عمدي يا سهوي در کار بوده باشد.

مثلا شخص آمده از امام چيزي بنويسد، تقرير کرده است و در آن توضيحاتي آورده که به نام روايت جا انداخته است. که معلوم نيست، اين سخناني که در روايت آمده است، سخنان سليمان بن داود منقري است يا امام(ع). و اين مطلب، زياد اتفاق مي افتد.

در روايت اسياف، اگر ما دقت کنيم، از مجموع روايت بر مي آيد که لسان روايت، لسان سوال و جواب از امام نيست. لسان، لسان درس و تقرير و تدوين و استدلال است. روايت را اگر دوباره بخوانيم، خواهيم ديد امام صادق(ع) از امام باقر(ع) نقل مي کند[3]  و مي فرمايد: «كَانَ السَّائِلُ مِنْ مُحِبِّينَا» سوال درباره جنگ هاي امير المومنين(ع) است.

سپس داستان مفصلي را ذکر مي کند و ميان حديث از عمار نکته اي نقل مي کند که ارتباطي به بحث ندارد. معلوم نيست امام باقر(ع) نقل فرموده يا امام صادق(ع) يا خود عمار يا خود حفص بن غياث.

 

جمع بندي درباره سليمان بن داود منقري و روايت اسياف

بنابراين ضمن اينکه سليمان بن داود منقري را به توثيق نجاشي قبول مي کنيم و ثقه مي دانيم، اين سخن علامه «يوضع كثيرا على المهمات»[4] ما را به تامل وا مي دارد و به سبک روايت نگاه مي کنيم که آيا سبک تاليف است يا خير؟ از ساير قرائن مي فهميم که اين روايت مربوط به ائمه(ع) است يا خير؟

روايت اسياف نيز چون مربوط به دماء و اعراض و اموال و حيثيات مختلف است، به نظر اجتهاد و برداشت شخص راوي است. بوي تقيه از آن به مشام مي رسد. چون در روايت به سبک اهل سنت صحبت مي کند و خواهيم گفت که حفص بن غياث، قاضي هارون الرشيد بوده و مقرب دستگاه حکومت بوده است. اين قرينه نيز تقويت مي کند که روايت بر اساس سبک و سياق آنها بيان شده است.

يا حفص بن غياث،‌ شيعه اي بوده که بسيار تقيه مي کرده يا به راستي سني بوده و مي خواسته ايدئولوژي بني عباس را بين شيعيان جا بيندازد.

چون شيعه قائل بود که جهاد زير پرچم ائمه جور جائز نيست، و از بعضي شيعه مي شنيدند که شمشير توزيع مي کنند و سپر مي دهند و جبهه مي روند، بعد به آنها گفته مي شود که اينها باطل است و امام نمي پذيرد. چون شيعه مي گويد جهاد تحت لواي جائر جايز نيست، آنها آمدند رواياتي را توسط کساني که حکومتي بودند، جعل کردند تا به شيعيان بگويند اگر به جبهه رفتيد ايرادي ندارد. بعيد نيست که اين روايت، از آن دسته روايات باشد.

 

يک قاعده رجالي

ممکن است سوالي پيش بيايد که سخن علامه حلي که فرمود «يوضع كثيرا على المهمات»[5]، براي ما ارزش ندارد. چون اين سخن برگرفته از کتاب ابن غضائري است و او نيز تاليفاتش را کسي قبول نمي کند و  طريق علامه هم لابن غضائري ضعيف است.

ما مي گوييم: حتي اگر علامه حلي اصلا نمي فرمود «يوضع كثيرا على المهمات»، مي تواني قاعده کلي رجاليه جعل کنيم و آن اينکه اگر روايت در مهمات امور باشد، مانند مباحث مربوط به اصول دين يا جهاد و دماء و امثال آن يا مسائل مبنايي و انديشه ساز باشد،‌ که از آن چند مساله اصولي و مبنايي ساخته مي شود، محل احتياط است و بايد به مباني رجوع کنيم.

اگر روايتي با مباني ناسازگار باشد، حتي در مورد سندش هم تشکيک مي کنيم، ولو سندش صحيح اعلا باشد. اين روايت اسياف نيز از چنين رواياتي است.

يعني چون روايت اسياف در مهمات امور است، بايد اين مباني را در مورد جهاد و اعراض و دماء بدانيم. اگر اين روايت اسياف مخالف با مباني باشد، ولو سندش درست باشد، اخذ به روايت نمي کنيم و احتياط مي کنيم. بله، روايت، قرآن را تقييد و تخصيص مي زند اما نمي تواند خلاف صريح قرآن باشد. وگرنه امام مي فرمايد: «اضربوه بالجدار».

در مورد مباني جهاد نيز همين مساله مطرح است. يک روايت داريم به نام اسياف که مي گويد: «بَعَثَ اللَّهُ مُحَمَّداً ص بِخَمْسَةِ أَسْيَافٍ» که با آنچه از آيات و روايات و علت قتال برداشت کرديم، تفاوت دارد و اين مي تواند يکي از مباني ترجيح باشد.

خلاصه آنکه از اين روايت اسياف از نظر محتوايي و متني، استنباط و اجتهاد شخصي و فقه اهل سنت برداشت مي شود. لذا بعضي نيز گفته اند: اين سليمان بن داود منقري يا حفص بن غياث از شيعياني بودند که يا خيلي تقيه مي کردند و روايات شبه تقيه آنها در مسائل مختلف زياد است، يا اصلا سني بودند.

البته مبنايي درباره رواياتي که اهل سنت نقل مي کنند، داريم. اگر يک سني نقل کند و ثقه باشد، و مساله جزئي باشد، اخذ مي کنيم. اما اگر يک سني از سني ديگري نقل کند و روايت نيز مهم باشد، مجالي براي تضعيف است.

مثلا زياد مي گويند: «عن النوفلي عن السکوني» که هر دو سني هستند. علامه در خلاصه گفته است که هر دو سني هستند. منظور اين است که علي المبنا برخي اين چنين موارد را تضعيف مي کنند. اما اگر سکوني مستقل نقل کرده باشد، چنين نيست.

اين روايت نيز منقري از حفص نقل کرده است که هر دو متهم به سني بودن يا تقيه شديد هستند. متن روايت نيز با برداشت مکتب دستگاه حکومت بني عباس سازگار است. و دستگاه هارون الرشدي نيز مي پسنديدند که بگويند جهاد از بين نمي رود «حَتَّى تَضَعَ الْحَرْبُ أَوْزَارَهَا وَ لَنْ تَضَعَ الْحَرْبُ أَوْزَارَهَا حَتَّى تَطْلُعَ الشَّمْسُ مِنْ مَغْرِبِهَا»[6]. پس شيعيان شما هم زير پرچم هارون الرشيد بياييد و جهاد کنيد.

در مورد حفص نيز گفته اند قاضي هارون الرشيد بوده است و البته توثيقش مي کنند. با توجه به اين برداشت ها و نکات بعيد نيست که متن روايت ساخته و پرداخته دستگاه هارون الرشيد بوده و براي توجيه اعمال‌شان باشد يا در شرايط سخت تقيه گفته شده است. خصوصا که ائمه(ع) جهاد را تحت لواي جائرين جايز نمي دانستند.

قرينه اي ديگر که به نفع دستگاه بني عباس است اينکه در روايت درباره سيف چهارم مي فرمايد: «أَمَّا السَّيْفُ الْمَكْفُوفُ فَسَيْفٌ عَلَى أَهْلِ الْبَغْيِ وَ التَّأْوِيلِ». يعني به شيعه بگويند تحت عنوان جهاد بغات، عليه حکومت شورش نکند. اما سيف پنجم مبناي شيعه است که مي فرمايد: «حُكْمُهُ إِلَيْنَا».

در مواردي بسيار اتفاق مي افتاد شيعيان به جهاد مي رفتند، از امام سوال مي کردند، حضرت مي فرمود: قتال جايز نيست:‌ »يُرَابِطُ وَ لَا يُقَاتِلُ»[7] امثال اين روايت کاملات متعارض با روايت اسياف است. بخش بخش اينها نيز رد شده است.

مثلا سيف جهاد علي البغات که مکفوف است، کجا گفته اند؟ خروج علي الامام جزء احکام جهاد است و ائمه نيز بيان فرموده اند. و ساير رواياتي که مرور کرده ايم. خلاصه اينکه اين روايات با مجموع روايات ائمه(ع) در تعارض است.

 

بحث درباره قاسم بن محمد

قبل از ورود به شخصيت حفص بن غياث، در اين خبر اسياف، قاسم بن محمد نيز آمده است. اين البته بين قاسم بن محمد جوهري و قاسم بن محمد قمي معروف به قاساني، مشترک است. يک قول اين است که جامع الرواه تلاش کرده که بگويد اين دو(قمي و قاساني)، يکي هستند.  

البته اين سخن قابل قبول نيست، و علي القعده اين ها، دو نفرند. با توجه به ما روي عنه و منه، به نظر مي آيد اين قاسم بن محمد در اين روايت، قاسم بن محمد قاساني باشد که تقريبا همه تضعيف مي کنند. و از اين بابت اين روايت نقطه شعف ديگري دارد به نام قايم بن محمد قاساني.

 

بحث درباره حفص بن غياث

در مورد حفص بن غياث اقوال مختلفي است. نجاشي مي فرمايد: ايشان کوفي است و از امام صادق(ع) روايت نقل مي کند و متولي قضاوت از سوي هارون الرشد است. بعد از قضاوت، ولايت کوفه را به او سپرده اند و در سال 194 نيز از دنيا رفته است. اما علي رغم اينکه نجاشي، زندگي حفص بن غياث را مي گويد، توثيقي در مورد او ذکر نمي کند و نمي گويد ثقه است!

عبارت مرحوم آقاي خوئي(ره) در معجم رجال حديث در جمع بندي شخصيت حفص بن غياث چنين است: «قال النجاشي: «حفص بن غياث بن طلق بن معاوية بن مالك بن الحارث بن ثعلبة بن ربيعة بن عامر بن خيثم بن وهبيل بن سعد [سعيد بن مالك بن النخع بن عمرو بن علة بن خالد بن مالك بن أود أبو عمر القاضي، كوفي، روى عن أبي عبد الله جعفر بن محمد ع، و ولي القضاء ببغداد الشرقية لهارون، ثم ولاه قضاء الكوفة، و مات بها سنة أربع و تسعين و مائة، له كتاب أخبرنا عدة من أصحابنا، عن أحمد بن محمد بن سعيد.

قال: سمعت عبد الله بن أسامة الكلبي، يقول: سمعت عمر [عمرو بن حفص بن غياث، يقول: ذكر كتاب أبيه، عن جعفر بن محمد ع و هو سبعون و مائة، حديث أو نحوها، و روى حفص، عن أبي الحسن موسى ع، أخبرنا علي بن أحمد قال: حدثنا محمد بن الحسن، قال: حدثنا محمد بن الحسن الصفار، قال: حدثنا محمد بن الوليد، عن عمر [عمرو بن حفص، عن أبيه به».

و قال الشيخ: «حفص بن غياث القاضي: عامي المذهب، له كتاب معتمد، أخبرنا به عدة من أصحابنا، عن محمد بن علي بن الحسين، عن أبيه، و محمد بن الحسن، عن سعد بن عبد الله، و الحميري، عن محمد بن الوليد، عن محمد بن حفص، عن أبيه حفص بن غياث».

و عده في رجاله من أصحاب الباقر ع قائلا: «حفص بن‌ غياث عامي». و في أصحاب الصادق ع  قائلا: «حفص بن غياث بن طلق بن معاوية، أبو عمر النخعي القاضي الكوفي، أسند عنه». و في أصحاب الكاظم ع  قائلا: «حفص بن غياث النخعي الكوفي صاحب أبي عبد الله ع». و في من لم يرو عنهم ع  قائلا: «حفص بن غياث القاضي روى ابن الوليد، عن محمد بن حفص، عن أبيه».

و ذكر في العدة في بحث حجية خبر الواحد، عمل الطائفة بأخبار حفص بن غياث، و يظهر من مجموع كلامه فيها أن العدالة المعتبرة في الراوي أن يكون ثقة متحرزا في روايته عن الكذب، و إن كان مخالفا في الاعتقاد، فاسقا في العمل، نعم رواية المعتقد للحق الموثوق به يتقدم على غيره في مقام المعارضة.

و المتحصل من ذلك: أن حفص بن غياث ثقة و عملت الطائفة برواياته. ثم إن الظاهر أن الرجل كان عاميا لشهادة الشيخ بذلك، كما عرفت و شهادة الكشي في عد جماعة من العامة و البترية، حيث قال: و حفص بن غياث عامي، ذكره في ذيل ترجمة محمد بن إسحاق، و نظرائه من العامة».[8]

در نهايت مي فرمايد: حفص بن غياث سني نيست، اما شيعه اي مکتوم بوده است و تقيه زياد داشته است. حکومت نيز به امثال او اعتماد مي کرد و به کاري منصوب مي شدند. اما برخي تشيع شان مخفي نبود مانند نجاشي، والي اهواز؛ و حکومت نيز عمدا نصب مي کرد تا مردم را کنترل کند.

چون مي دانست مردم شيعه و طرفدار اهل بيت اند، يک والي شيعه مي گذاشت. اما بعضي ولاه نيز مانند حفص بن غياث قاضي مي شود و کوفه نيز ريشه شيعي داشته است. ممکن است اگرچه جزو دستگاه هارون الرشيد بوده، براي کنترل يا جذب شيعه کوفه چنين کرده باشد.

آقاي خوئي(ره) مي گويد: بيش از 90 روايت از حفص نقل شده است و چنين شخصي نمي تواند ثقه نباشد. اگر به روايات منقوله از او نگاه کنيم، روايات يک سني نيست و بلکه روايات يک شيعه تمام عيار است.

سپس مي فرمايد: «و قد يستظهر من روايته عن الصادق ع في روضة الكافي، الحديث 98، قوله ع: "فو الله أن لو سجد حتى ينقطع عنقه ما قبل الله عز و جل منه عملا إلا بولايتنا أهل البيت .. إني لأرجو النجاة لمن عرف حقنا من هذه الأمة، إلا لأحد ثلاثة: صاحب سلطان جائر، و صاحب هوى، و الفاسق المعلن"[9]. ».[10]

در روضه کافي، حفص از امام صادق(ع) روايت کرده است که «اگر کسي سجده کند تا گردنش قطع شود، از او قبول نمي شود مگر به ولايت ما اهل بيت(ع)». اين روايت به دست مي دهد حفص بن غياث، شيعي است./910/241/ح

 

مقرر: هادی قطبی

 

منابع:

[1] . رجال النجاشي - فهرست أسماء مصنفي الشيعة، ص: 185.

[2] . رجال العلامة - خلاصة الأقوال؛ ص: 225.

[3] . وسائل ‏الشيعة، ج15، ‌ص25 ، باب 5، حديث 2: «عَنِ الْمِنْقَرِيِّ عَنْ حَفْصِ بْنِ غِيَاثٍ عَنْ أَبِي عَبْدِ اللَّهِ ع قَالَ سَأَلَ رَجُلٌ أَبِي ع عَنْ حُرُوبِ أَمِيرِ الْمُؤْمِنِينَ ع وَ كَانَ السَّائِلُ مِنْ مُحِبِّينَا فَقَالَ لَهُ أَبُو جَعْفَرٍ ع بَعَثَ اللَّهُ مُحَمَّداً ص بِخَمْسَةِ أَسْيَافٍ ثَلَاثَةٌ مِنْهَا شَاهِرَةٌ فَلَا تُغْمَدُ حَتَّى تَضَعَ الْحَرْبُ أَوْزَارَهَا وَ لَنْ تَضَعَ الْحَرْبُ أَوْزَارَهَا حَتَّى تَطْلُعَ الشَّمْسُ مِنْ مَغْرِبِهَا فَإِذَا طَلَعَتِ الشَّمْسُ مِنْ مَغْرِبِهَا أَمِنَ النَّاسُ كُلُّهُمْ فِي ذَلِكَ الْيَوْمِ فَيَوْمَئِذٍ لا يَنْفَعُ نَفْساً إِيمانُها لَمْ تَكُنْ آمَنَتْ مِنْ قَبْلُ أَوْ كَسَبَتْ فِي إِيمانِها خَيْراً وَ سَيْفٌ مِنْهَا مَكْفُوفٌ وَ سَيْفٌ مِنْهَا مَغْمُودٌ سَلُّهُ إِلَى غَيْرِنَا وَ حُكْمُهُ إِلَيْنَا فَأَمَّا السُّيُوفُ الثَّلَاثَةُ الْمَشْهُورَةُ فَسَيْفٌ عَلَى مُشْرِكِي الْعَرَبِ قَالَ اللَّهُ عَزَّ جَلَّ فَاقْتُلُوا الْمُشْرِكِينَ حَيْثُ وَجَدْتُمُوهُمْ وَ خُذُوهُمْ وَ احْصُرُوهُمْ وَ اقْعُدُوا لَهُمْ كُلَّ مَرْصَدٍ فَإِنْ تابُوا يَعْنِي آمَنُوا وَ أَقامُوا الصَّلاةَ وَ آتَوُا الزَّكاةَ فَإِخْوانُكُمْ فِي الدِّينِ فَهَؤُلَاءِ لَا يُقْبَلُ مِنْهُمْ إِلَّا الْقَتْلُ أَوِ الدُّخُولُ فِي الْإِسْلَامِ وَ أَمْوَالُهُمْ وَ ذَرَارِيُّهُمْ سَبْيٌ عَلَى مَا سَنَّ رَسُولُ اللَّهِ ص فَإِنَّهُ سَبَى وَ عَفَا وَ قَبِلَ الْفِدَاءَ وَ السَّيْفُ الثَّانِي عَلَى أَهْلِ الذِّمَّةِ قَالَ اللَّهُ تَعَالَى وَ قُولُوا لِلنَّاسِ حُسْناً نَزَلَتْ هَذِهِ الْآيَةُ فِي أَهْلِ الذِّمَّةِ ثُمَّ نَسَخَهَا قَوْلُهُ عَزَّ وَ جَلَّ قاتِلُوا الَّذِينَ لا يُؤْمِنُونَ بِاللَّهِ وَ لا بِالْيَوْمِ الْآخِرِ وَ لا يُحَرِّمُونَ ما حَرَّمَ اللَّهُ وَ رَسُولُهُ وَ لا يَدِينُونَ دِينَ الْحَقِّ مِنَ الَّذِينَ أُوتُوا الْكِتابَ حَتَّى يُعْطُوا الْجِزْيَةَ عَنْ يَدٍ وَ هُمْ صاغِرُونَ فَمَنْ كَانَ مِنْهُمْ فِي دَارِ الْإِسْلَامِ فَلَنْ يُقْبَلَ مِنْهُمْ إِلَّا الْجِزْيَةُ أَوِ الْقَتْلُ وَ مَالُهُمْ فَيْ‏ءٌ وَ ذَرَارِيُّهُمْ سَبْيٌ وَ إِذَا قَبِلُوا الْجِزْيَةَ عَلَى أَنْفُسِهِمْ حَرُمَ عَلَيْنَا سَبْيُهُمْ وَ حَرُمَتْ أَمْوَالُهُمْ وَ حَلَّتْ لَنَا مُنَاكَحَتُهُمْ وَ مَنْ كَانَ مِنْهُمْ فِي دَارِ الْحَرْبِ حَلَّ لَنَا سَبْيُهُمْ وَ لَمْ تَحِلَّ لَنَا مُنَاكَحَتُهُمْ وَ لَمْ يُقْبَلْ مِنْهُمْ إِلَّا الدُّخُولُ فِي دَارِ الْإِسْلَامِ أَوِ الْجِزْيَةُ أَوِ الْقَتْلُ وَ السَّيْفُ الثَّالِثُ سَيْفٌ عَلَى مُشْرِكِي الْعَجَمِ يَعْنِي التُّرْكَ وَ الدَّيْلَمَ وَ الْخَزَرَ قَالَ اللَّهُ عَزَّ وَ جَلَّ فِي أَوَّلِ السُّورَةِ الَّتِي يَذْكُرُ فِيهَا الَّذِينَ كَفَرُوا فَقَصَّ قِصَّتَهُمْ ثُمَّ قَالَ فَضَرْبَ الرِّقابِ حَتَّى إِذا أَثْخَنْتُمُوهُمْ فَشُدُّوا الْوَثاقَ فَإِمَّا مَنًّا بَعْدُ وَ إِمَّا فِداءً حَتَّى تَضَعَ الْحَرْبُ أَوْزارَها فَأَمَّا قَوْلُهُ فَإِمَّا مَنًّا بَعْدُ يَعْنِي بَعْدَ السَّبْيِ مِنْهُمْ وَ إِمَّا فِداءً يَعْنِي الْمُفَادَاةَ بَيْنَهُمْ وَ بَيْنَ أَهْلِ الْإِسْلَامِ فَهَؤُلَاءِ لَنْ يُقْبَلَ مِنْهُمْ إِلَّا الْقَتْلُ أَوِ الدُّخُولُ فِي الْإِسْلَامِ وَ لَا تَحِلُّ لَنَا مُنَاكَحَتُهُمْ مَا دَامُوا فِي دَارِ الْحَرْبِ وَ أَمَّا السَّيْفُ الْمَكْفُوفُ فَسَيْفٌ عَلَى أَهْلِ الْبَغْيِ وَ التَّأْوِيلِ قَالَ اللَّهُ عَزَّ وَ جَلَّ وَ إِنْ طائِفَتانِ مِنَ الْمُؤْمِنِينَ اقْتَتَلُوا فَأَصْلِحُوا بَيْنَهُما فَإِنْ بَغَتْ إِحْداهُما عَلَى الْأُخْرى‏ فَقاتِلُوا الَّتِي تَبْغِي حَتَّى تَفِي‏ءَ إِلى‏ أَمْرِ اللَّهِ فَلَمَّا نَزَلَتْ هَذِهِ الْآيَةُ قَالَ رَسُولُ اللَّهِ ص إِنَّ مِنْكُمْ مَنْ يُقَاتِلُ بَعْدِي عَلَى التَّأْوِيلِ كَمَا قَاتَلْتُ عَلَى التَّنْزِيلِ فَسُئِلَ النَّبِيُّ ص مَنْ هُوَ فَقَالَ خَاصِفُ النَّعْلِ يَعْنِي أَمِيرَ الْمُؤْمِنِينَ ع فَقَالَ عَمَّارُ بْنُ يَاسِرٍ قَاتَلْتُ بِهَذِهِ الرَّايَةِ مَعَ رَسُولِ اللَّهِ ص ثَلَاثاً وَ هَذِهِ الرَّابِعَةُ وَ اللَّهِ لَوْ ضَرَبُونَا حَتَّى يُبْلِغُونَا الْمُسْعَفَاتِ مِنْ هَجَرَ لَعَلِمْنَا أَنَّا عَلَى الْحَقِّ وَ أَنَّهُمْ عَلَى الْبَاطِلِ وَ كَانَتِ السِّيرَةُ فِيهِمْ مِنْ أَمِيرِ الْمُؤْمِنِينَ ع مَا كَانَ مِنْ رَسُولِ اللَّهِ ص فِي أَهْلِ مَكَّةَ يَوْمَ فَتْحِ مَكَّةَ فَإِنَّهُ لَمْ يَسْبِ لَهُمْ ذُرِّيَّةً وَ قَالَ مَنْ أَغْلَقَ بَابَهُ فَهُوَ آمِنٌ وَ مَنْ أَلْقَى سِلَاحَهُ فَهُوَ آمِنٌ وَ كَذَلِكَ قَالَ أَمِيرُ الْمُؤْمِنِينَ ع يَوْمَ الْبَصْرَةِ نَادَى لَا تَسْبُوا لَهُمْ ذُرِّيَّةً وَ لَا تُجْهِزُوا عَلَى جَرِيحٍ وَ لَا تَتْبَعُوا مُدْبِراً وَ مَنْ أَغْلَقَ بَابَهُ وَ أَلْقَى سِلَاحَهُ فَهُوَ آمِنٌ وَ أَمَّا السَّيْفُ الْمَغْمُودُ فَالسَّيْفُ الَّذِي يَقُومُ بِهِ الْقِصَاصُ قَالَ اللَّهُ عَزَّ وَ جَلَّ النَّفْسَ بِالنَّفْسِ وَ الْعَيْنَ بِالْعَيْنِ فَسَلُّهُ إِلَى أَوْلِيَاءِ الْمَقْتُولِ وَ حُكْمُهُ إِلَيْنَا فَهَذِهِ السُّيُوفُ الَّتِي بَعَثَ اللَّهُ بِهَا مُحَمَّداً ص فَمَنْ جَحَدَهَا أَوْ جَحَدَ وَاحِداً مِنْهَا أَوْ شَيْئاً مِنْ سِيَرِهَا أَوْ أَحْكَامِهَا فَقَدْ كَفَرَ بِمَا أَنْزَلَ اللَّهُ عَلَى مُحَمَّدٍ ص».

[4] . رجال العلامة - خلاصة الأقوال؛ ص: 225.

[5] . همان.

[6] . وسائل‏الشيعة، ج15، ‌ص25.

[7] . الكافي، ج5 ،‌ص21  - وسائل‏الشيعة، ج15 ، ‌ص 29.

[8] . معجم رجال الحديث و تفصيل طبقات الرجال؛ ج‌7، ص: 158 و  159.

[9] . الكافي، ج8 ، ‌ص128  .

[10] . معجم رجال الحديث و تفصيل طبقات الرجال؛ ج‌7، ص 159.

ارسال نظر
نام:
ایمیل:
* نظر:
آخرین اخبار
اوقات شرعی
۱۹ / ۰۲ /۱۴۰۳
قم
اذان صبح
۰۴:۳۳:۰۶
طلوع افتاب
۰۶:۰۸:۵۳
اذان ظهر
۱۳:۰۳:۲۹
غروب آفتاب
۱۹:۵۷:۲۱
اذان مغرب
۲۰:۱۵:۴۳